" هیچ وقت نمیفهمی کی آخرین باره، کی آخرین دفعهایه که داری در آغوش میگیریش، بغلش میکنی، فشارش میدی، عطرش رو بو میکنی و …. لحظهای که متوجه میشی آخرین بار رو هم از دست دادی، لحظهای که متوجه میشی دیگه نمیتونی دوباره تو آغوشت بگیریش. اون لحظه، لحظه "حسرت آغوش آخر"ه. لحظهای که حسرت میخوری از اینکه آغوش آخر رو خاطره نکردی، ساده از کنارش گذشتی و مثل همهٔ دفعات به آغوش کشیدیش."
آغوش آخر میتونه صبح موقع خدافظی برای رفتن به کار با
یه وقتا یه مریضی میاد سراغمون و ضعیفمون میکنه! اما بعدش که حالمون خوب شد میبینیم به بهانه همون مریضی لاغر شدیم و لباسایی که گوشه کمد و کشو خاک میخوردن و حسرت پوشیدنشون به دلمون بود، میشه اندازه تنمون؟
میخوام بگم گاهیام غصهها میان، ضعیفت میکنن، لاغرت میکنن، تا قد آغوش اونی بشی که قراره بیاد و با بودنش غصههاتو بگیره!
جدا از اینکه خدا دردو داد که تو درمونم شی، ضعیفم کرد که تو قدرتم شی!
نگران من نباش!
حال من خوب باشه با توئه... بدم باشه تو خوبش
مادر دست می برد زیر گلو و با نوک انگشتش برآمدگی
سطح گلویش را نشان می دهد: به این میگن حسرت. دلم نمی خواهد به او بگویم یک عمر با حسرت زندگی کرده ام
و دیگر از آن هراسی ندارم.
چه توی گلویم باشد چه توی قلبم.
اما پشیمان می شوم و هیچ نمی گویم.
چون می دانم اگر این حرف را بزنم؛
یک حسرت به حسرتهای گلوی مادرم اضافه می کنم.
اصلا کدام مادر است که از اندوه فرزندش اندوهناک نشود؟
معصومه باقری
برشی از رمان جای من نیستی
به نام خدا
اگر دقت بیشتری کرده بودم
اگر بیشتر فکر می کردم
اگر بی حوصلگی به خرج نمی دادم
اگر...
ولی این اگرها هیچ فایده ای ندارد
زمان از دست رفته و حسرت کشنده ای برایم به جای مانده
دنیا را می توان با این حسرتهای ریز و درشت سپری کرد
نشست و برای خود هزار اگر ساخت
اما امان از روزی که بزرگترین حسرت را با خود دارد
روزی که نامش با حسرت عجین شده است...
آغوش ام اس چگونه دردی است؟
شما ممکن است این درد را در زیر قفسه سینه خود و یا در هر نقطه بین گردن و کمر خود احساس کنید. آغوشMS می تواند کسل کننده و دردناک، تیز، یا سوزشی باشد و معمولا از چند ثانیه تا چند ساعت و در موارد نادر، چند روز طول می کشد.
آغوش در حالیکه می تواند منبع آرامش و امنیت باشد وقتهایی هم می تواند ناشی از رنج و درد باشد و “آغوش ms” این منظور را بیان می کند.
اگر شما مبتلا به بیماری MS باشید ممکن است یک گروه از درد را در اطراف نیم تنه خود ا
مادر مثل هوا می مونه، دائم در هوای محبت خالصانه و بدون توقعش نفس کشیدی، گاهی حتی از همه بیشتر بهش اعتماد داری بدون اینکه بفهمی و بدانی...
اونقدر در این هوایی که گاهی ممکنه فراموشش کنی، تا اینکه نفست تنگ بشه از مدتی دریافت نکردنش...
اگر به عقب برگردم، حددداقل تواضعم در برابرت هزار چندان میشه مادرم...
+شاید شبیه ترین آغوش به آغوش خدا بعد از آغوش رسول الله و امام زمان، آغوش مادر باشه...
امروز رفتم دانشگاه تربیت مدرس و فقط حسرت خوردم که چرا یه سال دیگه پشت کنکور نموندم و دولتی قبول نشدم اگه میموندم حتما دولتی میوردم الان دچار این حال نمیشدم .
تصمیمات اشتباه و خسته شدن از زندگی بدجور حسرت بعضی چیزا رو رو دل ادم میزاره.
مرا محکم در آغوش بگیر ...
این روزها بیش از هر وقت دیگر احساس شکستن دارم...
....
راه علاج ندارد...
دلی که بدجور هوایت دیوانه اش کرده ...
جز زنجیر بازوهات ...
....
تو دور و من دور تر ...
و هر دو خسته از روزگار ...
کاش ...
کاش ...
صبحم با تو بخیر میشد !
.....
دلم تنگ است ...
صبحی دوباره با یکی از دوستان(****) رفتیم که به کتابخونه باغ اکبریه سربزنیم برای اینکه اونجا کتاب با موضوع علوم اجتماعی بیش تر داشت
از قضا نوشته بود از 6مهر تا 20 مهر بسته است ...
کنارش کتابخونه امام رضا بود رفتیم
بپرسیدم از مسئولش که میشه بدون عضویت از بخش سالن مطالعه استفاده کرد گفت : بله
بعد راه افتادیم سمت خوابگاه تو راه کتابخونه و خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی بیرجند هستش هر وقت از کنارش رد میشم دلم انیش میگیره یه چیزی مثل یه بغض ،حسرت و شکست تم
+ میدونم یه روزی میرسه حسرت این روزا رو میخورم. که چه چیزایی رو به خاطر یه دروغ بزرگ و ادامه دار از دست دادم!! چه ثانیه ها و لحظاتی رو...
+ ضربانم از صبح نا منظمه و قلبم تو حلقمه. پالسای دستگاهم رو حس میکنم همش.
+ پرتو های لعنتی...
+ خیلی حالم افتضاحه امشب. وحشتناکم!!
:|
ما آن اندازه فرصت نداریم که هم قهر باشیم و هم بغل نکنیم! نگذارید هیچچیز مانع همآغوشیهاتان شود. پستیها و بلندیهای زندگی میآیند و میگذرند... زمان به پایان میرسد... و گاهی جای خالی یک آغوش، یک بوسه، یک لبخند و یک نوازش «حسرت» میشود.آنقدر بوسههایتان را دریغ نکنید که افسوس شود.بدهکار لبها نمانید!ببوسید؛ و بگذارید هُرم آشوب بنشیند بر قلبهایتان.#رحمان_نقیزاده
دریافت
به تو که فکر می کردم جهان به هم می ریخت منطق وجود نداشت و مردم آدمک هایی بودند در حال حرکت، جاده ها ساخته شده بودند تا مرا به تو برسانند، ابرها انتظار می کشیدند در لحظه ی موعود ببارند، دست ها و سازها تلاش می کردند احساسم را بنوازند، پاهایم می دویدند برای وصالت، چشم هایم می چرخیدند دنیا را، برای تماشا کردنت و دست هایم... دست هایم و آغوش تو... همه چیز به کنار فقط آغوش تو.
-آغوش گرمم رو پذیرا باش، تولدت مبارک!+مرسیی[با ذوق!][بغل و اینا!]-دیگه پول نداشتم خب، فقط آغوش گرم داشتم!!+همین آغوش کلی از پول بهتره!نتیجه اخلاقیم نداره، خودتون نتیجه بگیرید!
سر کلاس بحث شد که خانم فلانی قراره پدرمونو دربیاره، یهو معصومه با یه لحن خیلی جالب و مخصوص به خودش گفت "اونایی که پدر ندارن چیشونو میخواد در بیاره؟!"
دورهی راهنمایی بودم و ماه رمضان بود، هر سال ماه رمضان که میشد مدرسه یک بعد از ظهر را آش رشته درست میکرد و از روز قبل به دانشآموزان اطلاع میداد که با خودشان ظرف ببرند، من هم آنروز با ذوق، ظرف آش رشتهی داغ را جوری گرفته بودم که ازش چیزی به بیرون نریزد، کوچهها را با احتیاط گذر کردم تا به خانه رسیدم، نزدیک اذان که شد مادرم سفرهی افطار را کمکم پهن کرد، لیوانها، فلاسک آب جوش، خرما، زولبیا، بامیه، نشاسته و ظرف آش... بالای سر ظرف آش ن
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند...
همه یا رفتند یا دارند میرند.
فقط من موندم و چند نفر دیگه..
حس جاموندن خیییلی حس بدیه.
حسرت خوردن...
حسرت و افسوس اون دنیا چندییییین برابره.
* الهی بحق حسین و آبروی حسین ما را ببخش و پای حرکت بهمون بده.
اولین خسران، اولین ناامیدیات، اولین باری که مطمئن میشوی امیدت اشتباه بوده، که بیهوده دویدهای، که برای مسابقهای تلاش کردهای که نتیجهاش از قبل معلوم بوده. اولین باری که قدرت جبر را اینقدر ملموس از درون خودت احساس میکنی، آن لحظهی عظیم فرو ریختن تمام باورها و شکستن تمام آرزوها و رویاها و در آغوش کشیدن حسرت... اولین کلماتی که پس از آن زمزمه میکنی "آخ که چقدر ساده بودم!" کی خواهد بود... آخ. کاش خبردار نشوم...
حالا که سالهای پایانی دهه سوم زندگیام را میگذرانم، باز میگردم و به گذشته مینگرم و از خود میپرسم در این سه دهه، حسرت چه چیزهایی را دارم؟ در واقع سؤال اصلی برعکس است. پرسش از این است که از چه چیز بیش از همه لذت بردهام؟ امّا این سؤال ممکن است گمراهکننده باشد از آن جهت که بسیاری از لذایذ دمدستی را متبادر میکند. امّا وقتی از خودم میپرسم چه کاری بود که میتوانستم انجام دهم و ندادم و حسرت کدام یک بر دلم مانده است، دقیق و سر راست میر
واقعیتش اینه که من از به خاک سپرده شدن آرزوهام ناراحتم و این روزها مدام این قضیه جلوی چشممه و مرتبا برام سوال پیش میاد که چرا من؟!! چرا بین این همه آدم من؟!! حسرت میخورم و بعد یادم میاد حسرت اون دنیا چندیین برابره و اصلا قابلقیاس با این دنیا نیست.
گاهی نمیشود که نمی شود که نمی شود...
بسان رویایی شگرف در آغوش میگیرمت میچرخم و از این توهم محض دیوانه وارمیخندم ...
کلمات دچار دلهره میشوند و من دستپاچه میشوم که چطور این بزم را توصیف کنم ...
مادرانه ای دستچین خیال....
من و رویای کودکی که در قلبم جوانه زده و نمیدانم به آغوش میرسد یا نه!
آدنا
سلام ماه قشنگم :)
از روز بیست و یکم برایت می نویسم...
ماه مهمانی جانانم... این روزها بیشتر از هر روز دیگری به مرگ فکر می کنم، به آغوش یار...اینطور فکر میکنم که مرگ زیباست، قدرت خاصی دارد، مشتاقش میشوم، دلم میخواهد خیلی خوب زندگی کنم و بعد با عشق به آغوش مرگ بروم، آری مرگ زیباست :)
از وقتی راهنمایی میرفتیم و مشکلات احساسی باید توی مدرسه روی میز پینگ پنگ ، موقع خوردن نون پنیر خیار ، با درد و دل کردن حل میشد ، من نقش آغوش رو داشتم . یعنی همونطور که سعی میکردم یجوری زورکی صبحونه مو تموم کنم که ظهر با مامانم درگیر نشم ، گوشام یا خودم رو هم آغوش میکردم واسه حرف های دوستم که داشت برام از مشکلاتش میگفت . تو دبیرستان کم کم آغوش کلامی پیدا کردم . یعنی حتی اگه توی دلم فکر میکردم چقد شرایط دوستم سخته سعی میکردم جوری حرف بزنم که طرف ام
نمیدانم چگونه است که لحظات بی تو اینقدر آهسته میروند، اما چون که هستی این قدر شتاب میگیرند.
نمیدانم شاید آنها هم به انتظار نشستهاند و چون تو یا نسیمت آیی و آید تندتر میتپند. شاید در آغوش آنها هم،
قلبی هست که خیال آمدنت ضرباهنگشان بالا مییرد. شاید آنها هم تا بحال در آغوش تو
جای گرفته باشند و آهنگ تندشان آرام گرفته باشد. شتابشان آرام گیرد و در بینهایتت غوطهور شوند.
در حضور تو انگار ثانیهها هم طعم بینهایت شدن را میچشند. بینها
فردا دیر است ...امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...
من که از حسرت دیدار تو کورم سال ها در تن خود زنده به گورم در گلو قوت فریاد ندارم اشک دل می شکند سنگ صبورم خانه ام را سرم آوار نکن باز عشق زد تیشه بر آن کوه غرورم آسمان تا به زمین راه کمی نیست خاک چشمان تو شد راه عبورم یا مرا یا خبرم را برسانید آه می میرم از این غم ز تو دورم خط زدم فاصله ها را نرسیدی ماهی مرده ی این تنگ بلورم پس بده بال و پرم را قفسی نیست چشم را بسته و مشکوک به نورم #الهام_ملک_محمدی
پتوی گرم ابرها تمام شهر را در آغوش کشیده. به دور دستها که مینگرم، هیچ چیز نمیبینم، جز تودهٔ سیمابگونی که گویی تا بینهایت ادامه دارد. یکجور عدم که دلم میخواهد در آن حل شوم و تمام این لاوجود را در آغوش بگیرم.
اما هرچه جلوتر میروم هستی بیشتر توی چشم و چالم فرو میرود. زمین، درختان، ماشینها، دیوارها، آدمها، آدمها، آدمها... و همهٔ ما محکومیم به بودن.
ای صدایم همه با موج تو تنظیم شده
دوستت دارم و ماه شبِ هستیم شده
روزگار من از آن روز که تو آمده ای
با نگاه های مه آلود تو تقویم شده
من که محکوم به جرم تو شدم باز ولی
جرم زیبایی ات آیا به تو تفهیم شده؟
دور از آغوش تو دلتنگ ترینم آری
پهلوانی که به آغوش تو تسلیم شده
بی تو با هرچه که باشد همه محکوم شدم
مثل مظلوم ترین کشور تحریم شده
نه فقط این غزل تازه سید ، بلکه
دفتر عاشقی من به تو تقدیم شده
توفیقهایی را که به دست میآوریم خیلی وقتها با عجب و ریا خرابشان میکنیم، اما حسرتهای معنویمان کمتر به چشم میآیند و کمتر آفت میخورند؛ مثل بادمجان بم!جوجهی زیارتهایمان را آخر پاییز قیامت میشمارند. آنجا معلوم خواهد شد با این همه سلفی و استوری و پز و کلاس، چندتا زیارت آفتنزده ته نامهی اعمالمان مانده. شاید آن روز بیشتر نان حسرت کمتوفیقی را بخوریم تا نان کارها و دستآوردهایی که کلی گردوخاک کردیم بعدش! بعید است خدای او
کاش آغوشت عضوی از تنم بود
مثلا آغوشت پاهایم بود
که بی آن قدم از قدم برنمیداشتم
یا دست هایم بود
که هرجا میرفتم در آغوش تو میرفتم
در آغوش تو به خواب میرفتم
در آغوش تو به بیداری می آمدم...
یا مثلا آغوشت چشم هایم بود
که این جهان تاریک و خالی را آبی آسمانی میدیدم...
خوب بود آغوشت پشتم بود
که بال در می آوردم مدام
اما کاش آغوشت قلبم بود
نبودش... .
حسنا میرصنم
نظر علیرضا جهانبخش در مورد فوتبال ایران
جهانبخش: همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی ۱۰۰ ساله میشود
بازیکن تیم ملی فوتبال ایران گفت: اگر همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی در آسیا برایمان ۱۰۰ ساله میشود.
ادامه مطلب
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آنچنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جانفشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آنچنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جانفشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
تو میمونی و ی میل و نفس سرکش که اتیشت میزنه از درون، ولی به علت اینکهسرت شلوغ شده و سنت رفته بالا،بخوانی هم نمیتونی کاری کنی.جونشو نداری.پس سه تا حسرت برات تازه میشه؛
یکی اینکه چرا جون نداری ازش استفاده کنی و عکس حسرت میخوری.
دو اینکه چرا اصلا تا جوانش بودی رامش نکردی ک اینطوری تو پیری و ناتوانی اذیتت نکنه.
و از همه مهمتر این که میفهمی مقابله ات با خواهش نفسانی به خاطر تقوا هرگز نیست! بلکه به خاطر حال نداری و جون نداشتنه!بنابراین دروازه ها
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛ چون بختکی گلو گیر می شود ؛ ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
یه آغوش خسته یه حس لطیف
از این خواب تاریک با من نماند
♫ ♫ ♫ ♫♫ ♫ ♫ ♫
نشد شبی که سحر نکردم مگر که آتش در جان گیرد
نفس کشیدم که تیر آهم تو را به حسرت نشانه سازد
آدم ها وقتی چیز باارزشی میاد تو زندگی شون حواسشون نیست ، قدر نمیدونن
همینکه از دستش میدن متوجه میشن چه چیز باارزشی تو مشت شون بود و حسرت میخورن
بعضی ها هم هیچ وقت نمیفهمن !
یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش در خانههای سالمندان ، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است !
1 - کاش به خانوادهام بیشتر محبت میکردم مخصوصا پدر و مادرم2 - کاش این قدر سخت کار نمیکردم3 - کاش شجاعتش را داشتم احساساتم را با صدای بلند بیان کنم4 - کاش رابطههایم را با دوستانم حفظ میکردم5 - کاش شادتر میبودم و لحظات بیشتری میخندیدم.* من احتمالا از شماره 2 پشیمون ب
کرده ام بند زنجیر توان شیون رابسته ام با لب خود روزنه گُلخن رامژده مرغان گلستان که زچشم تَر مَنکرده ام کُلشن فردوس بَرین دامن راگفته ام نام دلش آهن وخوش می دانمکرده ام جُرم که تهمت زده ام آهن راتَن نرمش بُوَد آزرده ز دیبا و پَرندمُژه حور نیاید نخ پیراهن رارستگاری است نصیب دل مَسرور سکوتلازم است قطع زبان ناحیه سوسن رامی کشد هر نفسم دوست به نحوی که نَکُشتدشمنی با همه خصمی نُکُشَد دشمن رافتنه چشم تو صَد خرمن و تاب دل منخوشه خوار خوشه کجا حوصل
من سالهای زیادی در انتظار بودم. نه در انتظار کسی، در انتظار چیزی که معنی واقعی دوستی، خانواده و جمع است. من این جمعی که پریشانی و ناراحتیام را به راحتی و بدون نیاز به کلمه میفهمد، دلش برای آشوب و کلافگیام میتپد و نگرانیهایم را در آغوش میگیرد از پسِ سالهای سال تنهایی و حرمان و حسرت به دست آوردهام. تمام امروز خودم حتی حال خودم را نمیفهمیدم، بهانه میگرفتم و کلافه بودم اما کسانی را دارم که حواسشان هست، که در آغوشم میگیرند، واد
جانانِ من، الان که برایت مینویسم، بیشتر از هرکسی دلتنگ خودم شده ام، خودِ واقعی ام که عاشق زندگی کردن است،خود واقعی ام که خوب بلد است عشق بورزد، میدانی جانانِ من خود واقعی ام را عجیب دوست دارم،مرا به آغوش بگیر تا باهم خود واقعی ام را پیدا کنیم،
مرا در آغوش بگیر و برایم قصه ی دختری را تعریف کن که خیلی دوستش داری، مرا آرام کن...جانانِ من...
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیقترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت...دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوشبینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است..
رفاقتمان چندین ساله است، از سالهای مدرسه و دوران راهنمایی تا امروز!
خیلی وقت بود که تلاش میکردیم دوباره ۳ نفری دور هم جمع شویم و هربار نمیشد،انقدر درگیر زندگی و مشکلات خودمان شدیم که از جمع دور افتادیم، مریم ولی از من با معرفتتر بود،خبر ازدواج پری را زودتر فهمید، خبر بچهدار شدنش را هم، این ۲ ساله ۴،۵ باری هم به خانهاش رفته بود، من اما نمیشد، یا من نبودم یا موقع بودنم با مریم جور نبود.
این روزها هم پدرم سکته کرده و چند روزیست بیم
پست شب جمعه رو از وضعیت امروز واتس آپم انتخاب کردم. امشب بالاجبار برنامه دورهمی رو میدیدم؛ یه دفعه این فکر به ذهنم خطور کرد که چطور این برنامه با جمعیتی حدود صد و صدوپنجاه نفر باید برگزار بشه ولی نماز جماعت ها و جمعه ها و هیئات باید تعطیل بشه.!!!
از اوایل هفته تصمیم گرفتم که حتما سه شنبه شب تو جلسه هیئت هفتگیمون شرکت کنم و الحمدلله همینطور هم شد و خدارو شکر که خیلی چسبید وخیلی دوست داشتم. همیشه به خوم میگم زمانی می آید که حسرت این دورهمی ها رو م
Something you always think "what if..." about
خیلی چیزها هست ولی شاید به شکل کلی بتونم بگم که چی می شد اگه از اون روزها بهترین استفاده رو می کردم، بهتر عمل می کردم... و حواسم بیشتر می بود...به کارها، رفتارها و خیلی چیزای دیگه...و خیلی چیزای دیگه...
اما خب متاسفانه نمی شه کاریش کرد! کاریه که شده!
ولی چی می شد اگه حسرت گذشته رو نمی خوردم؛ نمی خوردیم :(
یاد یه جمله ای افتادم که می گفت آدما تو اواخر عمر بیشتر حسرت کارهایی رو می خورن که نکردن!
*روز یازدهم چالش به تاریخ یازده
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
لاله ئی را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گر چه انگیختم از هر غزلی غوغایی
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
همه در خاطرم از شاهد رؤیائی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی ر
بغل کردن کودکان از بدو تولد یکی از مهمترین نیازهای عاطفی و روانی کودکان است. در واقع کودک در هنگام تولد وارد دنیای بیگانهای میشود و هنگامی که در آغوش مادر قرار میگیرد به نوعی امنیت و آرامش به او بازمیگردد. در آغوش گرفتن کودک باعث ایجاد پیوند عاطفی عمیق میان مادر و کودک میشود که این مسئله از بسیاری استرسها، اضطرابها، رفتارهای نابهنجار و اختلالات روانی در بزرگسالی جلوگیری میکند. در نتیجه شناخت فواید و تاثیرات در آغوش گرفتن کو
خیلی دلم میخواد همه چیو بزنم کنا ودوباره کنکور بدم!
اما هم حال روحیم هنوز داغونه
هم هزینه کردم برا این 3ترم
هم پول ندارم کتاب بخرم ویه جورایی از خانوادم میترسم!
حسرت پزشکی به دلم موند...
گرچه ژنتیک پزشکی هم میشه خوند با رشتم !
نمیدونم شاید از سال بعد کنار دختر خالم که میره نهم بخونم هرسال کتاباشو!
دلم میخواد قایمکی بخونم بدون اینکه کسی بفهمه!
نمیدونم چی میشه!
پ ن :کاش دوستی بود بشه باهاش حرف زد.قدم زد ویه دل سیر از دلتنگیات گفت...
و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!♥️پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد!♥️
به سمت تو کجا کی باز راهی شد دلِ تنگم؟!که از بغضِ دلم گاهی دلِ این راه میگیرد!
تو زیبایی و دلبر هم، تو را من ماه میگویم!برای این منِ بی کس، دل آن ماه میگیرد؟!(گفت: میگیرد!)
ولی هرجا که میگیرد دلت ای ماهِ قلب من!الهی من فدای تو که دل بیگاه میگیرد!♥️
کجا باید بگردم من به سمت بویی از مویت!♥️که باران عطر مویت را به خود دلخواه میگیرد!♥️
بغل کن چون جهان دیگر برایم جا
بچهای که یک جعبه شکلات را به مادرش ترجیح میدهد، تقصیری ندارد، بد نیست، بیاحساس نیست. تنها بچه است. بچهای که هوس شکلات کرده. شکلاتها را که خورد و یا به تهش رسید، یا دلش را زد، برمیگردد به آغوش مادر. هذیانهای شبِ پرخوریاش را میآورد. دلدردهای بعد از شکلات را...
مادر اما مقصر است به خاطر مادریاش! میتوانست آن قدر امن نباشد. میتوانست با حسرت نگاهش را به لبهای خندان و شکلاتی کودکش ندوزد. میتوانست کمی غرور بگذارد توی گنجه برای م
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...
تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
تمام خواسته های من در یڪ ڪلمه خلاصه میشود "تو"
حسودم مندرک کن"تو" تنها چیزی هستی که من روش حسودموگرنه این دنیا توش هیچی حتی ارزش حسرت خوردن هم نداره...
❤️
خوشبختى گاهىفقط یک تعریف دارد:«دوباره دیدنش!»
❤️❤️
فقط "یه نفر" میتونه کاری کنه که چشمتو روی هفت میلیارد آدم ببندی!
❤️❤️
ای کاش پیش از اینکهکسی را کاملا از دست دهیممی توانستیمتمام عشق مان رابر او فریاد بزنیم !
❤️❤️
عشق به اعتبارِ دوامش عشق استنه شدت ظهورش…!
❤️❤️
عشـــــق❤️
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه مینشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی میکردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
عزیزِ خوب من !
تو هرگز دیر مکن ! حوادث اما اگر دیر کردند ، چارهای نیست .صبور باش !یارا ... نمیشود عمری نشست و حسرت خورد که :
«ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود و آن حادثه ، قدری پیش از آن .
و آن یار که میطلبیدم ، زودتر به دیدارم میآمد و این مال ، که حال به من تعلق گرفته است ، پارسال میگرفت .» نمیشود یارا ... این ها که حسرت خوردنیست ابلهانه و باطل ، حق آدمیان کمعقل است . باید دوید ، رسید ، حادثهای دیر را در آغوش کشید و گفت : دی
دینداری نکردن حسرت آفرین است، دیدن، شنیدن و گفتن هر چیز بی ارزش و گناهآلودی حسرتآفرین است، در خدمت خدا نبودن و برای رضای خدا کسبوکار و تجارت نکردن حسرت آفرین است و در نهایت بهره نبردن و استفاده نکردن از این عمر چند روزه دنیا که با سرعت میگذرد و به عقب هم برنمیگردد برای آباد کردن عالم بیانتهای آخرت، حسرت آفرین است.امیرالمؤمنینعلی(علیهالسلام)«اللّه َاللّه َعبادَ اللّه ِ قَبلَ جُفوفِ الأقلامِ ، و تَصَرُّمِ الأیّامِ ، و لُزومِ
از زندگی به کل عقبم البته اگه بشه بهش گفت زندگی نمیدونم چرا باید شرایطم اینقدر خاص باشه اینقدر ...
همیشه حسرت خوردنامون متقابله یعنی یک طوریه من به شرایط تو حسادت میکنم تو به شرایط من و هیچ کدوم از زندگی راضی نیستیم
یعنی میدونید چی خوب بود اینکه هرچی داشتیم رو بهم میدادیم و کسی حسرت نمیخورد ...
نمیخوام بگم این همه فرق بین آدما چرا هست و چرا من نمیتونم به چیزای ساده ای که اونا بهشون رسیدن برسم
بعدش با خودم 2 2 تا 4 تا میکنم میگم حتما من مثل اونا خوب
هر گهی که کاکلت در آب دریا تر شود،
آب گردد قلب دریا، باز دریاتر شود.
می زند باران به رویت، روی زیبا تر شود،
روی زیبا را بشوید، باز زیباتر شود.
عشق تو شد کیمیاگر طالع و بخت مرا،
زر بگردد بی تو خاک و خاک با تو زر شود.
نوشدارو در تنم زهر است بی لبهای نوش،
نیش گردد نوشها و بوس هها نشتر شود.
رفته از آغوش تو، افتاده بر آغوش غم،
بخت گنگ و ذوق کور و گوش قسمت کر شود.
همقد و همسالها هستند، لیکن همزمان
نه دلی همسوز باشد، نه تنی بستر شود.
شعلة عشق زمینی کرده عمر
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
134 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
38 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
محبوبِ من
حقیقتش را اگر بخواهی من در تمام نقاط زندگیام دیر بودم. چه آن زمانی که تو را دیدم، چه آن زمانی که پیدایت کردم، چه آن زمانی که فهمیدم باید عاشقت باشم. اصلا من همیشه دیر فهمیدم، همیشهی خدا بیدقت بودم. دیرفهمِ بیدقت بدشانس میدانی یعنی چه؟ یعنی هیچوقت فرصت بهدست آوردنت را نداشتم که بخواهم روزی به ترس از دست دادنت فکر کنم. یک آدمِ دیرفهمِ بیدقتِ بدشانس با قلاب ح جیمی صید میشود، روی دندانههای سین کشته و بریده میشود، بهآ
شهیدم.
شهیدِ به فرمان زیستن، به فرمان مُردن.
شاهدم، حاضرم، با بالهای مگسی، در مازههای عرشِ تاریکِ نمورم، میخزم، بالا را نگاه میکنم؛ سرابِ شهید نبودن را، رویای رهاییِ پرنده را در فضایی، که بینهایت بودنش را بلد نیستم، و حتماً یلهگیِ بیمرزش مرا میکُشت یا در زمان گُمَم میکرد.
برگِ سبزِ بامعنیام، آویزانِ درختی پیر؛ حسرت به جانِ مرگی بیمعنی، زرد، ارغوانی، خشک و بیخون. حسرت به جانِ بیسروسامانی در آغوشِ بادهای ولگرد. حسرت ب
آرزوت چیه تو زندگی... تاحالا بهش فکر کردی؟
تاحالا ب این فکر کردی ک چی میخوای از زندگی
اصلا هدفت از زندگی کردن چیه؟
بزار ی چیزو بهت بگم اگر تو زندگیت تلاش نکنی و ب خواسته هات نرسی مطمئن باش کسایی دیگ اینکارو می کنن و تو فقط باید بشینی نگاه کنی و حسرت بخوری، حسرت خور نباش پاشو و شروع کن زندگی جریان داره... ضربه می خوری؟.. سقوط میکنی؟... خوب پاشو از نو شروع کن
مشکلات و نبین، مشکلات برای قوی تر شدن تو اومدن ن جا زدنت
ادامه بده... هی برو جلو... نترس... اگ
سالهای زیادی از آن پاییز گذشته، اما او هنوز در آغوش من خواب است. یک منْ جامانده کنار آن دیوار و تکان نمیخورد، مبادا که او از خواب بیدار شود. چه لذتی بالاتر از این است که کسی آرامش را در آغوش تو پیدا کند؛ آغوشی که پیش از این به هیچکار نمیآمد. یک منْ هنوز به آن دیوار تکیه داده و مست عطر موهای اوست. دلم که میگیرد دست میکشم بر تن او و نفس در سینهام حبس میشود از هیجان. یاد خاطره هیجان اولینبار که لمسش کردم میافتم. لمس ِ ممنوعه و هبوط. خد
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم نا شکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
زمینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آ
کتاب آن سر این جنازه را بگیرشاعر: پوریا پلیکان
✍
کاش هیچوقت زنده نمی شدمهمه ی دلخوشی ام به این بوداز زیر خاک بلند شومزنی را در آغوش بگیرمو تنها تکه ی زیبای جهان را لمس کنم
کاش هیچوقت زنی را در آغوش نمی گرفتمتا لااقل در تخیلمتکه ای از جهان زیبا باقی می ماند
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید:
http://www.nashreshani.com
بیمه_عمر
✅ تعریف #بیمه_عمر به زبانی ساده:
طرح بیمه_زندگی یک بیمه دوبعدی هست یعنی: ⚜️هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد⚜️هم تعهدات مالی و صندوق بازنشستگیو در پی این هست که سطح زندگی افراد رو ارتقاء دهد.
در واقع وقتی کسی که بیمه میخرد:ریسک رو میفروشهخطر رو میفروشهبخش اعظمی از غم های بعد حوادث رو میفروشهنگرانی رو میفروشهشرمندگی رو میفروشهمحتاج بودن رو میفروشهسرافکندگی و بدهکار بودن رو میفروشهبی سرپناهی رو میفروشهتو صف وام ایستادن رو میفر
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛ چون بختکی گلو گیر می شود ؛ ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
امشب مرا به آغوش بکش... آرامِ آرام، میخواهم در تو غرق شوم،میخواهم با تک تک نام هایت نفس بکشم، آخر معشوق تمام وقت تو بودن، نهایت زندگیست... آخر معشوق تمام وقت تو بودن نهایت بندگیست... خدایا... به تک تک نام هایت قسمت میدهم، لحظه ای به حال خودم رهایم نکن... من آرامم، در برابر ثانیه به ثانیه امتحاناتت،من تسلیمم در برابر تو خدایا... و تو برایم به اندازه تمام دنیا کافی هستی... دوستت دارم، با تمام وجود :)
می خوام بنویسم و نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمیره ... یعنی نمی دونم چی بگم ... چی بگم که مبادا آرامش خیال کسی رو به هم نریزه ...
گاهی توی زندگی آدم به آرامشی می رسه که وصف ناپذیره ... مثل آرامش یه دریای عمیق ... مثل آبی آسمون ... دریا موج های ریز داره ... آسمون هم ابرهای پر و پخش داره ... ولی جنس دنیای تو از جنس آرامشه ... بذار راحت باشم و حال و هوات رو توصیف کنم ... چشم می دوزی به خط افق ... جایی که دریا و آسمون به هم وصل شدند و معلوم نیست آبی کدوم پر رنگ تره ... نفس
دانلود آهنگ جدید علیرضا کیا به نام آغوش
Download New Music Alireza Kia – Aghoosh
کارهای بیشتر از : علیرضا کیا
صفحه اینستاگرام آوا موزیک
کانال تلگرام آوا موزیک
دانلود آهنگ با کیفیت ۱۲۸
Download MP3 128kbps
دانلود آهنگ با کیفیت ۳۲۰
Download MP3 320kbps
00:00
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
دانلود آهنگ جدید علیرضا کیا به نام آغوش
Download New Music Alireza Kia – Aghoosh
کارهای بیشتر از : علیرضا کیا
صفحه اینستاگرام آوا موزیک
کانال تلگرام آوا موزیک
دانلود آهنگ با کیفیت ۱۲۸
Download MP3 128kbps
دانلود آهنگ با کیفیت ۳۲۰
Download MP3 320kbps
00:00
اون بیرون داره بارون میاد ولی من نمی تونم برم بیرون... میدونم خسته شدین از بس تمام نوشته ها پر از حسرت بوده، خودمم خسته شدم! آخه ما آدما همیشه عادت داریم، عادت داریم به حسرت خوردن،با اینکه میدونیم کلی کار باید توی این تعطیلیا انجام بدیم، ولی بازم حسرت روزای پرمشغله مونو می خوریم، حسرت روزایی که وقت سرخاروندن نداشتیم، نمی دونم چرا یادمون میره اون موقع آرزو می کردیم که بتونیم توی خونه بشینیم و یه هفته ی کامل بخوابیم، یه ماه فیلم بینیم، لنگ رو
خوابیدن در خیال آغوش مادر
این عکس تکان دهنده توسط یک عکاس عراقی در یک یتیم خانه گرفته شده است. این دختر کوچک هرگز مادر خود را ندیده است… بنابراین روی زمین نقشی از مادر ترسیم کرده و در آغوش آن آرام گرفته است. شکرگذار آنچه دارید باشید و قدر آنرا تا وقتی که از شما گرفته نشده است بدانید زیرا وقتی می فهمید که دیگر دیر شده است.
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
نه معشوقه ای سیاسی بودی
نه پنجه در پنجه با سرطان
نه با مین رفته بود
پاهایت
نشسته بودی
در ایوانی سنتی
گونه هایت گناه بود
دست هایت گناه
چشم هایت گناه
نمیتوانم در پارک های تهران آرام بگیرم
دو نفر
چند نفر
چندین نفر
یک دیگر را شکل مه و دره در آغوش کشیده اند
و ما سالهاست مرده ایم
سالهاست
پشت پنجره ها
پشت سیم های رابط
صداهایمان همدیگر را در آغوش می کشند
بگذار لااقل فکر کنم
معشوقه ای سیاسی هستی
سرطان هم داری
و پاهایت با مین رفته اند.
سلام دوستان عزیزم
محبت رو از هم دریغ نکنید
برای اولین تمرین: پاشید
پاشو آقا که نوشته منو میخونی، پاشو عزیزم
پاشو خانم خوشکله، پاشو خواهرم
و
خواهرها هم دیگر رو
و
برادرها هم دیگر رو
در آغوش بگیرید.
+توی خیابون برید و هر فرد هم جنستون رو
در آغوش بگیرید.
هر فرد ۷ نفر رو.
بیایید داداشا تو بغلم.
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
دوست عزیزم جواب سؤالت در متن زیر است
توجه داشته باش در چند نقطه حساس خانم ها عشق همسرشان را محک میزنند و بر روی آن نمره میگزارند
یکی از آن لحظه ها
میزان در آغوش شما بودن است
بدون اینکه شما میل جنسی داشته باشید
در واقع
برای خانم ها خیلی اهمیت دارد که شما چقدر و چه مدتی او را در آغوش میگیرید در حالی میل جنسی ندارید و فقط از روی دلتنگی و محبت وعشق او را در آغوش میگیرید،
تمام خانم ها این
آرامآرام فرو میریزد و آهستهآهسته جذب جان میشود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش میگشاید، و آنگاه از آتشهاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعلهها نرماند و گرماند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این همآغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست.
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانهی روح نیست ج
و با آغوش باز برای سی و شش سالگی؛ سی و شش، با مجموعهی دلپذیری از مقسوم علیهها، در اوج انعطاف پذیری و تقارن: با واج آرایی شین در شش شش تا :) سالی پر از تجربههای جدید، اشکها و لبخندهای تصویری، Terrible Two's، زبان جدید، زندگی جدید، دلتنگی، غرب، غربت، روزهای بیغروب... جشن تولد مردادی در پاییز، با سرما و باد و بوران، در جوار پتروس، زیر سایه عدالت، با کلی رقص دو نفره، با قلبی در آغوش، در تدارک کیک و شمع و تزیین، با امید فردایی غرق در صلح و دوستی :)
متن پشیمانی از اشتباه
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد متن پشیمانی از اشتباه صحبت کنیم. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.
متن پشیمانی از اشتباه
گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد
کمی با من حرف بزن…
من واسه اینکه
این انگشتا دیگه نلرزن
خیلی زحمت کشیدم .
دیگه برنگرد
خدا پرسید میخوری یا می بری
و من گرسنه
پاسخ دادم می خورم !!
چه میدانستم لذت ها را می برند
حسرت ها
ای خجل از چهرهٔ تو آفتابآفتاب از عرصه شد در پیچ وتاب
شد سیه از خِجلت گیسوی دوستچهرهٔ ریحان در وی مُشکِ ناب
ساقیا جان بر لب آمد از عطشحُسن بذلِ باده باشد بی حساب
ساقی از مَخموری هندوی چشمآسمان را همچو من دارد خراب
پنجه دست لبم هرگز نشداز گل بوس رخ او کامیاب
باشد از بخت بدم یا از سپهرکو به پیش دشمنم دارد عتاب
هر چه گویم در حَقِش باشد خطاچون زنادانان نمی آید صواب
چشم حق بین هر که دارد آگه استنیست عیش دور کردن جز سراب
"حسرت"از الطاف ساغر عاقبتش
چقدر قشنگه که ادم قبل از هر حرکتی یا هر صحبتی به این فکر کنه که این عملش روی زندگی بقیه چه تاثیری میذاره .
چقدر دوست داشتنی هستند ادمایی که حداقل سعی میکنن ،باعث ناراحتی و حسرت کسی نباشن .
ماها چی؟ به فکر هستیم که باعث اه کشیدن و حسرت کسی نشیم؟!
کاری به اینکه ایشون شهید هستن ندارم ،فقط این جمله اشون به نظرم شیرین اومد و قابل تامل ،کاش یاد بگیریم.
همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بودهمیشه سهم دلم حسرت و تمنا بودهزار سال به دنبال عشق میگشتمتو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بودتو را ندیدم از آغاز و راه گم کردمتو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بودتو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشتکه بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بودنه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشتو ناامید از اعجاز صبحِ فردا بودخنک نسیم بهشتی که بازگشتی بازو بازگشتنت آغاز حسرت ما بودنشسته ام به تماشای تو ولی هیهاتکه سهم این منِ تنها فقط تم
بصیرت:شاید تاکنون کودکان یتیم و بی سرپرست و یا بدسرپرستی را دیده باشید که به دور از آغوش پر مهر مادر و نوازشهای ارزشمند پدر محتاج محبت از هر انسان نجیب و شرافتمندی هستند. کودکانی که بعضا در حسرت یک اخم و دعوای پدر و مادر نیز مانده اند اما دریغ از دعوای مادرانه و اخمی پدرانه که برای این کودکان بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه می کند!البته این کودکان و نوجوانان نمی خواهند مردم به آنها از روی ترحم محبت کنند همین که به آنها همانند یک انسان عادی نگاه
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
Ahang azizam az vaghti rafti kheili marizam ashk toye aghoshe ki berizam az Ali Sofla
دانلود آهنگ عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم اشک توی آغوش کی بریزم (علی سفلی)
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنیا کرد جوابم♬!
دانلود آهنگ علی سفلی عذاب
عزیزم از وقتی رفتی خیلی مریضم♬!
اشک توی آغوش کی بریزم♬!
باید تو تنهاییم بسوزم♬!
عذابم نده که من این روزا خرابم♬!
یه قایق شکسته رو آبم♬!
تموم دنی
دانلود آهنگ کامران مولایی آغوش ویرونه
Download New Music Kamran Molaei – Aghooshe Viroone
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد
کامران مولایی آغوش ویرونه
آغوش ویرونه ی من امنیتی برات نداشتکابوس تلخ زندگی راهی جلوی پام نذاشتمن سست و بی تعادلم نشد بهم تکیه کنیباعث شدم افسرده شی تو خلوتت گریه کنیتاوان سادگیت شدم تجربه ای تلخ و غلطدنیای ما یکی نبود من معذرت می خوام ازتنساز نسوز به پای من سازش کنی باختی
دانلود از لینک بالا اختصاصی منتشر شد
بسم الله الرحمن الرحیم قربة الی الله
. . بعد از تو، به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است میمیرم ازین غم،
که در آغوش تو ای دوست
یک بار نشد گریه کنم،
... حسرتم این است .
رفیق محمود
گریه
آغوش
حسرت
آااااااااااااه
سربازان آخرالزمانی امام زمان عج
فدایی حضرت زینب سلام الله علیها
شهیدمحمودرضابیضائی
پونزده روزِ که از فروردینی ترین ماهِ سال، میگذره اما من دلم سالهاست تو غروب بیست و نهمین روز از دی ماهی ترین ماه سال،ا
آغوش کعبه برولایت بازگشته/ازسوی حق آن موسم اعجاز گشته/حیدر رسیده شیعیان شادی نمایید/فصل عنایت درجهان آغازگشته/مولاعلی آمد قدوم اومبارک/بر عاشقانش موعد پروازگشته/الگوی خوب آفرینش ازره آمد/ایمان وارزش باولایت نازگشته/باشدولی الله و آن قرآن ناطق/اوج فضیلتهای او یک رازگشته/شدساقی کوثر به دنیا جاودانه/دربین رهپویان حق تکتازگشته/صاحب زمان خشنودمیلاد شریفش/حب ولایت شیعه رادمسازگشته/
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانهکتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. اینکتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب اینکتاب ش
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانهکتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. اینکتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب اینکتاب ش
و من از عدالت خدا و ازینکه ده سال و نیمه صدامون را نمیشنوه گریه میکنم و بغض دارم.. دلم میخواد برم یه جا و اینقدر داد بزنم و جیغ بزنم که از حال برم. کاش مشکلمون قابل حل بود هر چند اگه خدا لطف کنه فشار روحی را میتونه کم کنه ولی حسرت و دلتنگی عزیزمون همواره هستدلم برای عزیزمون تنگ شده و ۵/۵ ساله صدا کردنش شده حسرت وجودش را دیگه نگمممممم:////
ساعت ۱۹:۴۳ نوشت: بعد بغض و گریه، فقط پیاده روی و خارج شدن از خونه میتونست آرومم کنه
اولین پیاده روی من و ب در سال
در این بخش کلی اس ام اس عاشقانه غمگین براتون داریم.
به سلامتی مترسککه با لبخندی به پهنای وجودشو دستهایی باز به فراخی آرزویشدر حسرت یک بغل گرم جان داد…
اس ام اس حسرت غمگین
خداوند ازم پرسید می خوری یا میبری؟گفتم میخورم اما غافل از اینکه رسمش این بود که حسرت را میخورند و لذت را میبرند!
اس ام اس حسرت داشتن
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندمچون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!همه ی ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود!همه ی ی ی آن ورق حسرت ملاقات تو
بیمه عمر یک فرهنگ است.با فرهنگ،آرامش خود تضمین کنید
تعریف بیمه عمر به زبانی ساده:
طرح بیمه زندگی یک بیمه دوبعدی می باشد، یعنی هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد هم تعهدات مالی و صندوقِ حمایت از دوران ِ بازنشستگی، که سطح زندگی افراد رو ارتقاء می دهد.
در واقع وقتی کسی بیمه میخرد ،ریسک را میفروشد.
خطر را میفروشد.
بخش اعظمی از غم های بعد حوادث را میفروشد.
نگرانی را میفروشد.
شرمندگی را میفروشد.
محتاج بودن را میفروشد.
سرافکندگی و بدهکار بودن را
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
قرار بود شب ها برای آسایش آدم باشه...
نه شمردن حسرت ها...
خستگی ما با خواب رفع نمیشه، خواب فقط خستگیمون رو دست به دست میکنه به بیداری دوباره
+میدونی دلتنگی یعنی چی ؟
یعنی با دیدن خندش تو عکس گریت بگیره ...
+بدی کردن حدی نداره،
اما خوبی چرا، از حدش که بگذری، ازت میگذرن...
+نه زنگ زدن نوبتیه نه پیام دادن ولی بالاخره آدم خسته میشه و فکر میکنه مزاحمه..!
+ورژن جدیدم اینه میخوام برای خودم خوب باشم نه واسه بقیه...
+کنکور خراب کردم ، گند زدم... همین
هاینریش بل در کتاب عقاید دلقک می گفت: خدانشناسان به چه چیزی بیشتر از همه فکر می کنند؟ به خدا.
جواب این سوال خیلی برام جالب بود.
مثل وقتی می ماند که برای فرار از چیزی دائم در حال کنکاش آن باشی که چطور از آن دور شوی، فرار کنی، اما درواقع با این غور کردن در آن بیشتر آن را در آغوش می گیری! تنگ تر در آغوش می گیری، تا جایی از جزیی از خودت می شود. قسمت دردناک زندگی ات.
بعضی حرف ها را نمی شود در فضای ترسناک مجازی زد. جفت جفت چشم خودخواه، با نیت های مختلف و
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟گره در روح و روانت به جهانت بزند؟شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟بروی وهْم شوی تا که تو را فرض کند؟شده در گوش تو گوید که تو را باز تو را...؟نشوم فاش کسی تا که شوم رازْ تو را...؟شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟شده یک شب برود تا که روی در پی او؟که تو فرهاد شوی تا بشوی قصه او؟به همان حال بگویی که تو مجنون منیبه تو بیمار شدم تا که تو درمون منیشده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟گره ات کور شو
البته که برای خودم می نویسم از حرف هایی که نباید به زبان بیاورم ... هیچ وقت .. از حسرت ها.. حسرت نگاه ها...
نگو که بازم میخوای بری.. نگو که دلم دیگه طاقت از دست دادان ندارم.. اونم تو .. ۹ هفته و ۴ روزه که دارم باهات حرف میزنم... نگو که این روزا روزای آخر با هم بودنه... تلخه اما هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه.. حتی صدم ثانیه های این هفته تمام ترس دنیاتوی وجودمه که از دست بدم.. که از دست دادنت اتفاق بیفته... آخه چطوری میتونم شاهد از دست دادنت باشم؟؟ خدا داره با
یه مرکز ازدواجی پارسال راه انداخت دانشگاهمون... امور فرهنگی من و چند نفر که مرتب میرفتیم برا کارای فرهنگی رو خفت کرد فرستاد اونجا. مرکز مشاوره خیلی بزرگ و مشاورای عالی. من از مشاورای روانشناسی و دکتر های کنترل استرسش خیلی استفاده کردم با هزینه نزدیک به صفر! یه فرم داشت با ریز ترین مشخصات! اون برا ازدواج بود. اونم پر کردم....
حالا امروز خانمه زنگ زده میگه میخوام یه نفر رو بهت معرفی کنم. عکس سه در چهارم رو دیده احتمالا! :|
گفتم من قصد ندارم. حالم خ
در آغوش خوشبختی : سید مصطفی رضوی حائری، نشر لاهوتیان
معرفی:
خورشید روح انسان محبت است.عاشق باید همیشه در جنب و جوش باشد زیرا که می خواهد رضایت معشوق را داشته باشد.تفاوت خود، نشانه ی کشش است، نه نشانه ای از ناپسند بودن.
بریده کتاب:
مهربانی های کوچک را فراموش نکن و تقصیرات کوچک را به یاد نداشته باش.زن و شوهر در تمام مراحل زندگی اعم از غم و شادی، باید یار و مدد کار یکدیگر باشند و با تمام وجود در جهت و رضای محبت الهی با یکدیگر مهربان باشند زیرا ک
نیمه شب در پاکت می نویسم:
زندگی جاریست و این روزها و شب ها در حال گذر است ...
روزهایی پر از سختی و شب هایی پر از افکار خاکستری و یواشکی ...
پر از سکوت هایی که در آن غریزه به وضوح شیون می کند، چنگ می زند
و خواهان یک آغوش همیشگی ست ...
بارها و سینوس وار به تصمیماتی می رسم،
که هیچ تناسبی میان اصل و اساس شان نیست که نیست ...
ساعت 13:13 برنامه ریزی و دویدن ...
و ساعت 02:25 بامداد هم، ... فقط ناامیدی و هیچ ...
به قول بیدل (باکمی دستکاری): از فرط ناامیدی بسیار گریه کردیم،
گاهی با معشوقمان بازی میکنیم. فرو میرویم در نقشی که نیستیم: یک حسودِ بیبخشش. یک غیرتیِ بیتحمل. یک حسابگرِ مو از ماست بیرون کشنده. یک معشوقهی هرجایی. یک بیعاطفهی بیتفاوت. یک دیوانهی زنجیری حتی. بازی میکنیم تا بازی که تمام شد، سختتر و محکمتر در آغوش بکشیمش. که زندگی یکنواخت نشود. که لذتِ با هم بودنمان گونهگون و مستدام باشد. اما یک لحظه هست - و فقط یک لحظه طول میکشد - که باید بازی را تمام کنیم. باید دوباره خودمان شویم. بای
سوره_مریم آیه ۳۹
وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد ( وهمه چیز پایان یابد) در حالی که ( اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمیآورند.
تفسیر_و_توضیح:
کلید همهی بدبختی ها، غفلت است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامد های گناه، غفلت از توطئه های شیطان، غفلت از تاریخ و سنت های آن و غفلت از جوانی و استع
۲۰. قفل کردن پا برای مقابله با “آغوش خرس”
وقتی فرد مهاجم شما را از پشت بگیرد و سعی کند به سمت بالا بکشد (آغوش خرس)، بالاترین اولویت این است که باید از حمل شدن یا واژگون شدن توسط دشمن جلوگیری کنید. به محض اینکه توسط دشمن از زمین بلند شوید، باید یک پایتان را از سمت خارج، دور پای فرد مهاجم حلقه کنید، و سپس پایتان را بین پاهایاش قرار دهید و زانوی حریف را قفل کنید. این کار باعث میشود دشمن نتواند بیش از این شما را از زمین بلند کند، یا بخواه
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف
درباره این سایت